عضویت    ورود
ورود به سایت

پایگاه اطلاع رسانی استانداری گلستان

» » » ولادت حضرت ابوالفضل (ع) و روز جانباز مبارک باد


ولادت حضرت ابوالفضل (ع) و روز جانباز مبارک باد

ولادت حضرت ابوالفضل (ع) و روز جانباز مبارک باد

 

 عباس آمد تا برادري را معنا کند، وفا را شرح دهد، ايثار را الگو باشد و شجاعت را تفسير کند.

به جشن و پاي‌کوبي نشسته است هفت آسمان، لحظه روشن ورود ماه بني‌هاشم را...
فرشتگان، پيوسته در طوافند، گاهواره ادب را...
عباس بن علي،
تو پلک گشودي و دنيا براي هميشه، زير سايه امن مهرباني‌ات، ايمن شد.
تو پلک گشودي و سرگرداني آب‌هاي جهان، تمام شد.
تو پلک گشودي و کربلا نفس راحتي کشيد.
چه بشارتي با خود آورده‌اي...
خبرش کنيد؛ علي (ع) را...
اينک اين عباس (ع) است؛ ماهتاب آسمان ولايت که از پرتو عنايات نبوي (ص) و انعکاس قرابت علوي (ع) تا هميشه تاريخ در آسمان کربلا مي‌درخشد و راهيان سرزمين نور را با تبسّم آسماني خويش، بدرقه مي‌کند.
خوشا نسيمي از ديار عنايتش،

که تشنگي غربت از کام جهان زدوده و غبار غم از دل بشويد...
ســلام بر عبـاس، اي غيرت مجسم... اي قامتِ فتوت...
ســلام اي چشم‌هايي که آب را شرمنده نجابت خود خواهي کرد...
ســلام اي دست‌هايي که رودخانه‌هاي زمين، به جستجويشان سر گردانند...
ســلام اي پيشاني بلندي که آيينه‌ي آسمان است...

الســلام عليــکــــ يا اباالفــضل العــباس (ع)
***************************
**خاندان حضـرت عبــاس (ع)
ده سال پس از رحلت حضرت رسول(ص) و حضرت فاطمه(س)، علي(ع) به فکر گرفتن همسر ديگري بود.
علي به طرف مسجد به راه افتاد. درب شبستان مسجد که رسيد برادرش عقيل را ديد که طبق معمول در سجاده اش نشسته بود.
عقيل در نسب شناسي مهارت خاصي داشت، و افراد براي حل مسائل خود به او مراجعه مي کردند. علي(ع) منتظر ماند تا مردم رفتند، آنگاه نزد برادر رفت.
سلام برادر. مي خواهم همسري انتخاب کنم تا برايم فرزند شجاعي بياورد. اگر بتواني قبيله اي را به من معرفي کني تا از ميان آن همسري برگزينم. عقيل گفت: برادرجان تو که خود داناي عربي چرا از من مي پرسي؟ علي(ع) فرمود: آمده ام با تو مشورت کنم.
عقيل اندکي تأمل کرد سپس گفت: قبيله کلاب مردان شجاعي دارد همه آنها از دلاوران روزگارند. بين آنها زني را مي شناسم به نام فاطمه دختر حزام بن خالد، زن خوبي است.
علي کسي را براي خواستگاري فاطمه فرستاد مراسم خواستگاري و ازدواج برگزار شد. فاطمه به خانه علي آمد. در اين زمان حسن و حسين مريض بودند. وي به خوبي از آنها پرستاري کرد و سعي نمود جاي خالي مادر را براي فرزندان علي پر کند.
وقتى حضرت علي (ع) وى را فاطمه صدا مى زدند وى گفت مرا فاطمه صدا نکنيد زيرا فرزندان با شنيدن نام فاطمه به ياد غم هاى مادرشان مى افتند و ناراحت مى شوند بلکه مرا خادم خود بناميد. و حضرت على(عليه السلام) او را ام البنيــن يعنى مادر پســران ناميد و به اين نام شهرت يافت.
اميرالمومنين (ع) از اين بانوي گرامي، صاحب چهار پسر به نامهاي عباس، عثمان، جعفر و عبدالله شد. عباس (ع) ازبرادران ديگرش بزرگتر بود و هر چهار برادر به امام خويش، حسين (ع) وفادار بودند و در روز عاشورا در راه آن امام جان خود را نثار کردند.
ارادت قلبي ام البنين (س) به خاندان پيامبر (ص) آنقدر بود که امام حسين (ع) را از فرزندان خود بيشتر دوست مي داشت؛ بطوري که وقتي به اين بانوي گرامي خبر شهادت چهار فرزندش را دادند فرمود: مرا از حال حسين (ع) باخبر سازيد و چون خبر شهادت امام حسين (ع) به او داده شد،فرمود رگهاي قلبم گسسته شد، اولادم و هر چه زير اين آسمان کبود است، فداي امام حسين(ع).

**تـولد حضــرت عبـاس(ع)
حضرت ابوالفضل نخستين فرزند از چنين بانوى با معرفت و حق شناسى بود تولد وى، خانه على(عليه السلام) و دل مولا را غرق نور و سرور ساخت وقتى که به دنيا آمد حضرت على(ع) در گوش او اذان و اقامه گفت نام خدا و رسول خدا را بر گوش وى خواند و نام او را عباس قرار داد.
با آن که اين نوزاد بسيار خوش منظر و زيبا بود به طورى که وى را قمر بنى هاشم ناميده اند و به ماه شب چهارده تشبيه نموده اند و حضرت وى را به نام عباس نام نهاد و آن به اين علت بود که عباس هم بهمعناى شير شرزهو خشمگين است و هم به معناىعبوس و چهره گرفته زيرا که ايشان نسبت به ظالمان چهره اى خشمگين داشتند.
در روز هفتم تولدش گوسفندى را به عنوان عقيقه ذبح کردند و گوشت آن را به فقرا صدقه دادند.
با آن که هنگام تولد پدر خوشحالى مى کند، حضرت گاهى قنداقه عباس خردسال را در آغوش مى گرفت و آستين دست هاى کوچک او را بالا مى زد و بر بازوان او بوسه مى زد و اشک مى ريخت حضرت در پاسخ ام البنين نسبت به اين کار فرمود اين دست ها براى کمک و يارى به برادرش حسين قطع خواهد شد.

**دوران کودکي حضرت ابوالفضل العباس (ع)
در روزهاى کودکى عباس، پدر گرانقدرش چون آيينه معرفت، ايمان، دانايى و کمال در مقابل او قرار داشت و گفتار الهى و رفتار آسمانى‏‌اش بر وى تاثير مى‌‏نهاد. او از دانش و بينش على(ع) بهره مى‌‏برد. حضرت در باره تکامل و پويايى فرزندش فرمود: ان ولدى العباس زق العلم زقا; همانا فرزندم عباس در کودکى علم آموخت و به سان نوزاد کبوتر، که از مادرش آب و غذا مى‏گيرد، از من معارف فرا گرفت.

**ادب حضــرت ابوالفضـل العبــاس (ع)
او هميشه حسن و حسين را از خود بالاتر و برتر مي دانست. به آنها به ديده احترام نگاه مي کرد. آنها را با احترام خاصي صدا مي زد. زيرا آنها را از فرزندان فاطمه زهرا(س) و فرزندان پيامبر(ص) مي دانست و خود را کوچک تر از آن ميدانست که خود را برادر آنها بنامد. به خواهرش زينب بسيار احترام مي کرد.

**من شــرم دارم....
روزي عباس مشغول بازي بود علي فرزندش را صدا زد به او گفت: فرزندم بگو يک. عباس گفت: خدا يکي است. حضرت فرمود: بگو دو. عباس از اين که اين جمله را بگويد خودداري کرد. وقتي علي علت را پرسيد عباس که کودکي 5 ساله بود گفت:پـدرجـان من شرم دارم با زباني که خدا را به يگانگـي خوانده ام دو بگـويم. علي (ع) از هوش و ذکاوت فرزندش غرق در شادي شد و پيشاني فرزندش را بوسيد.

**مقـام علمـي حضرت عبـاس (ع):
حضرت عباس (ع) در خانه اي زاده شد که جايگاه دانش و حکمت بود. آن جناب از محضر اميرمومنان (ع) و امام حسن (ع) و امام حسين (ع) کسب فيض کردند و از مقام والاي علمي برخوردار شدند.
لذا از خاندان عصمت (ع) در مورد حضرت عباس (ع) نقل شده است که فرموده اند: زق العلم زقا،يعني همان طور که پرنده به جوجه خود مستقيماً غذا مي دهد، اهل بيت (ع) نيز مستقيماً به آن حضرت علوم و اسرار را آموختند.
علامه محقق، شيخ عبدالله ممقاني، در کتاب نفيس تنقيح المقال، در مورد مقام علمي و معنوي ايشان گفته است: آن جناب از فرزندان فقيه و دانشمندان ائمه (ع) و شخصيتي عادل، مورد اعتماد، با تقوا و پاک بود.

**زنـدگي در دامـان پـدر مهـرباني‌هـا
پرورش در آغوش امامت و دامان عصمت، شالوده ‏اى پاک و مبارک براى ايام نوجوانى و جوانى عباس فراهم کرد تا در آينده نخل بلند قامت استقامت و سنگربان حماسه و مردانگى باشد. گاه که على(ع) با نگاه بصيرت‏ آميز خود آينده عباس را نظاره مى‏‌کرد، با لبختدى رضايت ‏آميز، سرشک غم از ديدگان جارى مى‌‏کرد و چون همسر مهربانش از علت گريه مى‌‏پرسيد، مى‏‌فرمود: دستان عبــاســـ‌ در راه يـارى حسـين (ع) قطع خواهد شد.
آنگاه از مقام و عظمت پور دلبندش نزد خداوند چنين خبر مى‌داد: پروردگار متعال دو بال به او خواهد داد تا به سان عمويش جعفر بن ‏ابى‏طالب در بهشت پرواز کند.
محبت پدرى گاه على(ع) را بر آن مى‌‏داشت تا پاره پيکرش را ببوسد ، ببويد و با آداب و اخلاق اسلامى آشنا سازد. از اينرو لحظه‏اى عباس را از خود دور نمى‏ساخت. فرزند پاکدل على(ع) در مدت 14 سال و چهل و هفت روز، که با پدر زيست، هميشه در حرب و محراب و غربت و وطن در کنار او حضور داشت.
در ايام دشوار خلافت، لحظه ‏اى از وى جدا نشد و آنگاه که در سال‏37 هجرى قمرى جنگ صفين پيش آمد، با آن که حدود دوازده سال داشت، حماسه‏اى جاويد آفريد.

**جــوان نقــابـدار
لشکر معاويه آب را بر سپاه اميرالمؤمنين در کارزار صفين قطع کرده بود. علي(ع) قصد داشت سربازان را براي بازکردن راه آب، تهييج و تحريک کند. در اين ميان جوان رشيدي از لشکر علي در حالي که نقابي بر چهره داشت، بيرون آمد. آثار شجاعت و دليري در رفتار او نمايان بود. چند قدم جلو رفت تا در مقابل سپاه دشمن قرار گرفت با صداي بلند خطاب به سپاه دشمن فرياد زد: شجاع ترين شما کيست؟ چه کسي جرأت دارد جلو بيايد تا تکليف کار روشن شود؟
در ميان سپاه معاويه شخص شجاعي بود به نام ابوشعثاء. او از جنگجويان روزگار خود بود. معاويه او را صدا زد و به او گفت: به ميدان برو و اين جوان را از پاي درآور، تا عبرتي براي ديگران باشد. ابوشعثاء گفت: در شأن من نيست که با چنين جواني روبرو شوم من فرمانده اي هستم که توان مقابله با هزار نفر را دارم. ولي فرزنداني دارم که يکي از آنها را مي فرستم تا کار اين جوان را تمام کند. فرزند او به ميدان رفت تا با جوان سپاه علي بجنگد. بعد از مدتي درگيري فرزند ابوشعثاء کشته مي شود. ابوشعثاء فرزند ديگرش را روانه مي کند او هم بعد از دقايقي هلاک مي گردد. جوان نقابدار هفت فرزند ابوشعثاء را مي کشد. آثار خشم و غضب در چهره ابوشعثاء آشکار مي شود. شمشيرش را برداشته به ميدان مي رود جنگ سختي درمي گيرد. اما بعد از دقايقي هم ديدند که جسد ابوشعثاء غرق در خون بر روي زمين افتاده و جوان نقابدار فرياد مي زند: آيا کسي هست به جنگ من بيايد؟
همه متعجب شده اند و انگشت به دهان گرفته اند. مگر اين جوان کيست که چنين رشادتي از خود نشان داد؟ لحظاتي بعد وقتي کسي ياراي مقابله با جوان را نداشت او به خيمه سپاه برگشت همه خود را به او رسانيدند تا او را بشناسند اما او به طرف علي اميرالمؤمنين حرکت کرد. آيا او با علي(ع) نسبتي دارد؟ وقتي نقاب از چهره برگرفت ديدند او، عبــاس فرزند علـي (ع) است. آري او فرزند فاتح خيبر است که توانست چنين مردانه بجنگد. علي فرزند خود را در آغوش کشيد و صورتش را غرق بوسه کرد.

**سقــاي آب و ادب
آب رسانى در صفين پس از ورود سپاه هشتاد و پنج هزار نفرى معاويه به صفين، وى به منظور شکست دادن اميرالمؤمنين عليه‏السلام، عده زيادى را مأمور نگهبانى از آب راه فرات نموده و «ابوالاعور اسلمى» را بدان گمارد. سپاهيان خسته و تشنه اميرالمؤمنين عليه‏السلام وقتى به صفين مى‏رسند، آب را به روى خود بسته مى‏بينند. تشنگى بيش از حد سپاه، اميرالمؤمنين عليه‏السلام را بر آن مى‏‌دارد تا عده‏اى را به فرماندهى «صصعة‏بن صوحان» و «شبث بن ربعى»، براى آوردن آب اعزام نمايد. آنان به همراه تعدادى از سپاهيان، به فرات حمله کرده و آب مى‏‌آورند.که در اين يورش امام حسين عليه‏السلام و اباالفضل العباس عليه‏السلام نيز شرکت داشتند که مالک اشتر اين گروه را هدايت مى‌‏نمود. (عبدالرزاق مقرم، العباس عليه‏السلام، ص 88)
به نوشته برخى تاريخ نويسان معاصر، هنگامى که امام حسين عليه‏السلام در روز عاشورا از اجازه دادن به عباس عليه‏السلام براى نبرد امتناع مى‌‏ورزد، او براى تحريض امام حسين عليه‏السلام خطاب به امام عرض مى‏‌کند:«آيا به ياد مى‏‌آورى، آن گاه که در صفين آب را به روى ما بسته بودند، به همراه تو براى آزاد کردن آب تلاش بسيار کردم و سرانجام موفق شديم به آب دست يابيم و در حالى که گرد و غبار صورتم را پوشانيده بود و نزد پدر بازگشتم... .» (ماه در فرات؛ نگرشى تحليلى به زندگانى حضرت عباس عليه‏السلام، ص 255)

**همراه حسن عليه السلام ؛ همراز حسين عليه السلام
با غروب غم انگيز حيات اميرالمؤمنين عليه السلام ، صبح صادق امامت امام حسن عليه السلام و سپس دوران امامت امام حسين عليه السلام آغاز شد. اين فصل از زندگاني عباس عليه السلام که بيست سال به طول انجاميد، دفتري از فضايل و صفات آسماني وي بود. در اين دوران، همگان او را فردي فروتن، ياري مهربان و سربازي دل سوز مي ديدند.
پس از شهادت امام حسن مجتبي عليه السلام ، عباس عليه السلام مشاوري امين و معاوني قابل اعتماد شناخته مي شد و هميشه با امام حسين عليه السلام هم راز بود. اين صفات چشم گير با مرگ معاويه و روي کارآمدن يزيد، جلوه اي ديگر يافت که سرانجام به کربلا و آن همه رشـادت‌هاي اشـک برانگيـز عبــاس، اين دلاور مرد بزرگ عرصه جهاد و شهادت انجاميد.

**توصيف سيماي اباالفضل (عليه‎السلام)
هم چهره عباس زيبا بود، هم اخلاق و روحيّاتش. ظاهر و باطن عباس نوراني بود و چشمگير و پر جاذبه. ظاهرش هم آيينه باطنش بود. سيماي پر فروغ و تابنده‎‏اش او را همچون ماه، درخشان نشان مي‏داد و در ميان بني‎هاشم، که همه ستارگانِ کمال و جمال بودند، اباالفضــل همچــون مـاه بود؛ از اين رو او را «قمـر بني‎هاشــم» مي‎گفتند.
در ترسيم سيماي او، تنها نبايد به اندام قوي و قامت رشيد و ابروان کشيده و صورت همچون ماهش بسنده کرد؛ فضيلت‎هاي او نيز، که درخشان بود، جزيي از سيماي اباالفضل را تشکيل مي‏داد. از سويي نيروي تقوا، ديانت و تعهّدش بسيار بود و از سويي هم از قهرمانان بزرگ اسلام به‏ شمار مي‎آمد. زيبايي صورت و سيرت را يکجا داشت. قامتي رشيد و برافراشته، عضلاتي قوي‏ و بازواني ستبر و توانا و چهره‎‏اي نمکين و دوست داشتني داشت. هم وجيه بود، هم مليح. آنچه خوبان همه داشتند، او به تنهايي داشت.
وقتي سوار بر اسب مي‏شد، به خاطر قامت کشيده‎‏اش پاهايش به زمين مي‏رسيد و چون پاي در رکاب اسب مي‏نهاد، زانوانش به گوش‎هاي اسب مي‏رسيد. شجاعت و سلحشوري را از پدر به ارث برده بود و در کرامت و بزرگواري و عزّت نفس و جاذبه سيما و رفتار، يادگاري از همه عظمت‎ها و جاذبه‎هاي بني‏‎هاشم بود. بر پيشاني‎اش علامت سجود نمايان بود و از تهجّد و عبادت و خضوع و خاکساري در برابر «الله» حکايت مي‏‌کرد. مبارزي بود خدا دوست و سلحشوري آشنا با راز و نيازهاي شبانه.
قلبش محکم و استوار بود همچون پاره آهن. فکرش روشن و عقيده‎‏اش استوار و ايمانش ريشه‎‏دار بود. توحيد و محبّت خدا در عمق جانش ريشه داشت. عبادت و خداپرستي او آن چنان بود که به تعبير شيخ صدوق: نشان سجود در پيشاني و سيماي او ديده مي‏شد.
ايمان و بصيرت و وفاي عباس، آن چنان مشهور و زبانزد بود که امامان شيعه پيوسته از آن ياد مي‏کردند و او را به عنوان يک انسان والا و الگو مي‎‏ستودند. (برگرفته از کتاب جستاري در زندگي حضرت ابوالفضل العباس(ع)، جواد محدّثي )

**القــاب تابنــاک حضــرت ابوالفــضل العبــاس (ع)

1. قـمر بنـي‌‏هـاشــم
بهره‏ مندى بسيار عباس از جمال و جلال و سيماى سپيد و زيبا و سيرت سبز و نورانى، زمينه ‏ساز اين لقب است.

2. بــاب الحـــــوائــج 
کريمى از دودمان کريمان که چون حاجتمندى سوى او روى کند، خواسته‏ هايش را برآورده مى‏سازد.

3. طيـــار
بيانگر مقام و عظمت‏ حضرت عباس(ع) در فضاى عالم قدس و بهشت جاودان است.

4. الشــهيد
شهادت، که نشان نمايان ابوالفضل(ع) است و در چهره حيات او درخشندگى بسيار دارد، زمينه ‏ساز اين لقب است.

5.ســـقا
دلاورى عباس در صحنه هاى حيرت‏ آور آب‏رسانى به تشنگان، سبب اين لقب شد.

6. عبــد‌صـــالح
لقبى که حضرت صادق(ع) در زيارت عموى گرانقدرش بدان اشاره دارد:
السلام عليک ايها العبد الصالح.? سلام بر تو، اى بنده صالح خدا.

7. ســــپه ســـــالار
صاحب لواء يا سپه سالار لقب بزرگترين شخصيت نظامى است و عباس در روز عاشورا اين لقب را از آن خود ساخت.

8. پـــرچــمدار و علـــــمدار
يادآور دلاوى و حفظ لشکر در برابر دشمن است. علمدارى عباس(ع) اين لقب را برايش به ارمغان آورد.

9. ابــوقربه (صاحب مشک)، عميــد (ياور دين خدا)، سفيـر (نماينده حجت ‏خدا)، صــابر (شکيبا)، محـتسب (به حساب خدا گذارنده تلاشها)، مواسـى (جانباز و مدافع حق)، مستعجل (تلاشگرى مهربان در برآوردن حاجات ديگران) و ... از ديگر لقبهاى ابوالفضل است.


**حضرت ابوالفضل(ع) در کلام ائمه معصومين (عليهم السلام) 

حضرت ابوالفضل در نگاه حضرت زهرا(س)
پيامبر اکرم (ص) روز قيامت علي (ع) را طلبيده مي فرمايد: نزد فاطمه برو وبه او بگو تا آنچه براي شفاعت در اين روز بزرگ فراهم ساخته، حاضر کند. 
اميرمؤمنان نزد حضرت زهرا (س) آمده، مي فرمايد: اي فاطمه، براي چنين روزي چه ذخيره اي ، جهت شفاعت، آماده کرده اي؟
آن پاک بانوي والا مقام در جواب علي (ع) مي فرمايد:
«يا اميرالمومنين کفانا لاجل هذا المقام اليدان المقطوعتان من ابني العباس»
اي امير مؤمنان ، دو دست بريده پسرم عباس براي مقام شفاعت من کافي است. (معالى السبطين: 1/452)

صحــيفه‌اي از کــلام امــام ســجاد (ع)
روزي نگاه مهرآفرين حضرت سجاد (ع) به عبيدالله، فرزند حضرت ابوالفضل(ع) افتاد. اشک غم از چشمان مبارک امام (ع) جاري شد و فرمود:
خداوند عمويم عباس بن علي را رحمت کند که به حقيقت که ايثار و جانبازي کرد و خود را فداي برادرش ساخت تا اين که دستانش قطع شد. خداوند در برابر اين فداکاري - به سان عمويش جعفر طيار- دو بال به او عنايت کرد تا به ياري آن ها همراه ملائکه در بهشت پرواز کند. همانا عباس نزد خداوندتبارک وتعالي مقامي دارد که جميع شهدا، در روز قيامت، بر او غبطه مي خورند و رسيدن به آن مقام را آرزو مي کنند.
امام سجاد (ع) که در صحنه هاي مختلف، شهامت و جانبازي عمويش را نظاره کرده است، در اين بخش از سخن خويش رحمت خداوند را براي عمويش آرزو مي کند و به مقام والاي وي در جهان ديگر اشاره ميکند؛ مقامي که همه شهيدان آن را آرزو مي کنند. جايگاه کم نظير عباس(ع) در آخرت، حضرت را بر آن داشت تا پس از حضور مجدد در کربلا، خود دفن پدر عزيزش امام حسين (ع) و عموي فداکارش عباس (ع) را بر عهده گيرد.

حضــرت عبــاس (ع) در نـگاه امام صــادق (ع)
امام صادق (ع) عقل ابداعگر و انديشمند اسلام و چهره بى‏مانند دانش بشرى، همواره از عمويش عباس (ع) تجليل به عمل مى‏‌آورد و با درود و ستايشهاى عطرآگين از او ياد مى‏‌کرد و مواضع قهرمانانه‏اش در روز عاشورا را بزرگ مى‏داشت. 
 
امام صادق (عليه السلام) از برترين صفات مجسم در عمويش که مورد شگفتى اوست چنين نام مى‏‌برد: 
الف: «تيــزبينى»:
تيزبينى، پيامد استوارى رأى و اصالت فکر است و کسى بدان دست پيدا نمى‏کند، مگر پس از پالودگى روان، خلوص نيت و از خود راندن غرور و هواهاى نفسانى و عدم سلطه آنها بر درون آدمى.
تيز بينى از آشکارترين ويژگيهاى ابوالفضل العباس بود. از تيزبينى و تفکر عميق بود که حضرت به تبعيت از امام هدايت و سيدالشهداء امام حسين (ع) برخاست و بدين گونه به قله شرف و کرامت دست يافت و خود رابر صفحات تاريخ، جاودانه ساخت. پس تا وقتى ارزشهاى انسانى پايدار است و انسان آنها را بزرگ مى‏شمارد، در برابر شخصيت بى‏مانند حضرت که بر قله‏هاى انسانيت دست يافته است سر بر زمين مى‏سايد و کرنش مى‏کند.
امام صادق (ع) فرمودند: «عمويم عباس بن على (ع) بصيرتى نافذ و ايمانى محکم داشت. همراه برادرش حسين جهاد کرد، به خوبى از بوته آزمايش بيرون آمد و شهيد از دنيا رفت...
(ذخيرة الدارين، ص 123 به نقل از عمدة الطالب)

ب: «ايــمان استــوار»:
يکى ديگر از صفات بارز حضرت، ايمان استوار و پولادين اوست. از نشانهاى استوارى ايمان حضرت، جهاد در کنار برادرش، ريحانه رسول اکرم (ص) بود که هدفش جلب رضايت پروردگار متعال به شمار مى‏رفت. و همانطور که در رجزهايش روز عاشورا بيان داشت از اين جانبازى کمترين انگيزه مادى نداشت و همين دليلى گوياست بر ايمان استوار حضرت.

ج: «جهاد با حســين (ع)»:
فضيلت ديگرى که امام صادق (ع) براى عمويش، قهرمان کربلا، عباس (ع) نام مى‏برد، جهاد تحت فرماندهى سالار شهيدان، سبط گرامى پيامبر اکرم (ص) و آقاى جوانان بهشت است. جهاد در راه آرمان برادر، بزرگترين فضيلتى بود که حضرت ابوالفضل بدان دست يافت و نيک از عهده آزمايش به درآمد و در روز عاشورا قهرمانيهايى از خود نشان داد که در دنياى دلاورى و شجاعت بى‏مانند است ...

عبـاس عليــه السلام در نگاه حضرت مهــدي عجل الله تعـالي فرجه الشريف
مصلح بزرگ، حجت خدا و بقية الله الاعظم، امام زمان (عج) - قائم آل محمد (ص) در بخشى از سخنان زيباى خود درباره عمويش عباس (ع) چنين مى‏گويد:
«سلام بر ابوالفضل، عباس بن اميرالمؤمنين، هم درد بزرگ برادر که جانش را فداى او ساخت و از ديروز بهره فردايش را برگزيد، آنکه فدايى برادر بود و از او حفاظت کرد و براى رساندن آب به او کوشيد و دستانش قطع گشت. خداوند قاتلانش، «يزيد بن رقاد» و «حيکم بن طفيل طايى» را لعنت کند...» (المزار، محمد بن مشهدى، از بزرگان قرن ششم)

امام عصر - عجل الله تعالى فرجه - صفات والاى ريشه دار در عمويش، قمر بنى‏هاشم و مايه افتخار عدنان را چنين بر مى‏شمارد و مى‏ستايد:
1- همدردى و همگامى با برادرش سيد الشهداء (ع) در سخت‏ترين و دشوارترين شرايط تا آنجا که اين همگامى و همدلى ضرب المثل تاريخ گشت.
2- فرستادن توشه آخرت با تقوا، خويشتندارى و يارى امام هدايت و نور.
3- فدا کردن جان خود، برادران و فرزندانش در راه سرور جوانان بهشت، امام حسين (ع).
4- حفاظت از برادر مظلومش با خون خود.
5- کوشش براى رساندن آب به برادر و اهل بيتش هنگامى که نيروهاى ستمگر و ظالم مانع از رسيدن قطره‏اى آب به خاندان پيامبر (ص) شده ‏بودند.

**گوشه‌اي از کرامات قمر بنــي‌هاشـــم

اينگونه توسل کن
سيّدمحمد تقى حشمت الواعظين طباطبائى قمى، داستانى را از آيت الله العظمى مرعشى نجفى(ره) اينچنين نقل فرمود:
يکى از علماى نجف اشرف، که مدّتى در قم آمده بود، براى من چنين نقل کرد که: من مشکلى داشتم به مسجد جمکران رفتم درد دل خود را به محضر حضرت بقية الله حجةّ بن الحسن العسکرى امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف عرضه داشتم و از وى خواستم که نزد خدا شفاعت کند تا مشکلم حل شود.
براى همين منظور به کرّات به مسجد جمکران رفتم ولى نتيجه اى نديدم . روزى هنگام نماز دلم شکست و عرض کردم : مولاجان، آيا جايز است که در محضر شما و در منزل شما باشم و به ديگرى متوسل شوم ؟ شما امام من مى باشيد، آيا زشت نيست با وجود امام حتّى به علمدار کربلا قمر بنى هاشم عليه السلام متوسل شوم و او را نزد خدا شفيع قرار دهم ؟!
از شدت تاثر بين خواب و بيدارى قرار گرفته بودم. ناگهان با چهره نورانى قطب عالم امکان حضرت حجّت بن الحسن العسکرى عجل الله تعالى فرجه الشريف مواجه شدم. بدون تامل به حضرتش سلام کردم .حضرت با محبت و بزرگوارى جوابم را دادند و فرمودند:
نه تنها زشت نيست و نه تنها ناراحت نمى شوم به علمدار کربلا متوّسل شوى، بلکه شما را راهنمائى هم مى کنم که به حضرتش چه بگويى. چون خواستى از حضرت ابوالفضل عليه السلام حاجت بخواهى، اين چنين بگو: «يـا ابـاالغــوث ادرکنــى»؛ اى آقا پنــاهـم بده .

کودک مرده زنده شد!
حجت‌الاسلام والمسلمين جناب آقاي سيد محمود حسني طباطبايي بروجردي کراماتي باب‌الحوائج قمر بني هاشم(ع) ذکر کرده‌اند:
از پدرم، مرحوم مغفور حاج سيد ضياءالدين حسني طباطبايي (قدس سره) شنيدم که ايشان فرمودند: در دوران جواني، که به قصد زيارت اعتبا متبرکات عراق همچون مولي الموالي علي(ع) و سالار شهيدان حضرت ابي عبدالله الحسين(ع) به زيارتي رفته بودم، روزي به قصد زيارت قمر بني هاشم(ع) همراه جمعي وارد صحن مطهر شديم.
ما عده‌اي زن و مرد بوديم که مي خواستيم وارد حرم مطهر شويم. در آن روزها سيمهاي قطور برق در کنار صحن مطهر قرار داشت و چند سيم لخت برق با فاصله اي اندک از کنار هم مي‌گذشت. در عرق آن روزها تازه بادبادک آمده بود. چند طفل عرب تعدادي بادبادک داشتند و با هم بازي مي کردند. آنها دو عدد از اين بادبادکها را به هوا کرده بودند که يک عدد آنها روي سيم برق گير کرده بود. يکي از اين بچه ها مي رود بالاي بام که خم شود و بادبادک خود را بردارد از بالاي بام روي اين سيمهاي لخت افتاده و در آنجا خشک مي‌شود.
پدرم فرمودند: به چشم خودم ديدم زني اعرابي سراسيمه خود را به جلوي ايوان رسانيد و در حالي که انگشت ابهام را به حالت تهديد حرکت مي داد و فرياد مي زد و به ضريح قمر بني هاشم(ع) اشاره مي نمود، سخناني گفت. سپس به سوي کودکش برگشت و جمعيت هم به دنبالش به راه افتاد. هنوز دو سه قدم فاصله بود تا به زير جنازه فرزندش که بالاي سيمهاي برق بود برسد که ناگاه مثل اينکه کسي کودک را بردار و جلوي مادر بر زمين بگذارد کودک آن زن از بالا جلوي مادرش افتاد و شروع به فرار نمود اما جمعيت به او مجال نداده و بر او هجوم آوردند و در مدت کوتاهي تمام لباسهاي اين کودک تکه تکه گرديد و آنها را به عنوان تبرک بردند.

درمان وسوسه
شيخ محمد اهل تبت چين بود و خيلى مشتاق علم و تحصيل بود ولى چون به مرض وسوسه دچار شده بود، وقت وضو خيلى به زحمت مى افتاد و از اين مرض رنج مى برد. ايشان به نجف اشرف مشرف مى شود و براى اين دو مشکل به ضريح مطهر حضرت اميرالمۆمنين على عليه السلام پناهنده شده و به تضرع و گريه و زارى مشغول مى شود و از حال طبيعى خارج مى گردد، در همان لحظه مى شنود که گوينده اى مى گويد: تو به تحصيل علم موفق مى شوى و براى رفع مرض ‍ وسوسه ات خدمت حضرت ابوالفضل العباس برو.
گفت : وقتى که بحال آمدم، بلند شدم رفتم کربلا، بعد از زيارت حضرت سيدالشهداء عليه السلام به زيارت حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام مشرف شدم بعد به مدرسه آمدم و شب را در حجره مدرسه خوابيدم .
در عالم خواب ديدم که به حجره وارد شدم، ديدم حضرت رسول الله صلى الله عليه و آله و آقا اميرالمۆمنين عليه السلام نشسته اند. سلام کردم، جوابم داده و بعد اجازه نشستن به من فرمودند، همين طور که نشسته بودم يک وقت ديدم حضرت ابوالفضل عليه السلام تشريف آوردند و به آقا رسول الله صلى الله عليه و آله عرض سلام کرد. آقا بعد از جواب فرمود: بنشين، سپس اميرالمۆمنين عليه السلام رو به پيغمبر صلى الله عليه و آله از حضرت عباس عليه السلام شروع به تعريف و تمجيد نمودند.
حضرت فرمود: مى دانم. حضرت امير عليه السلام فرمود: يک انعام و هديه اى به او عنايت فرمائيد. حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمودند: بهترين هديه اين است که برخيزد و وضو بگيرد و به نماز بايستد .
حضرت عباس عليه السلام برخاستند وضو گرفتند، يک مقدار کمى آب به صورت خود زدند و آن را شستند بعد به شستن دست راست و دست چپ و بعد مسح سر و پاها مشغول شدند و بعد رو به من کرده و فرمودند: ما اين طور وضو مى گيريم .از خواب پريدم و بعد از آن ديگر هيچ وسوسه اى وقت وضو نداشتم .

ارادت به بند کفش نوکر آقا
در ايام بيمارى مرحوم علامه امينى رضوان الله تعالى عليه صاحب کتاب شريف الغدير فردى براى عيادت به منزل موقت ايشان واقع در پيچ شميران تهران رفت؛ و علامه سخت بيمار و به پشت خوابيده بود.
آن فرد در ضمن حرفها گفت : آقا مثلاً اگر انسان به حضرت عباس عليه السلام علاقه و محبت نداشته باشد به کجاى ايمان او صدمه مى خورد؟!
علامه امينى متغير شده و با آن حالت نقاهت ، نشست و فرمود:
به حضرت ابوالفضل عليه السلام که سهل است، اگر به بند کفش من که نوکرى از نوکران حضرت ابوالفضل عليه السلام هستم از اين جهت که نوکرم علاقه نداشته باشد، والله به رو در آتش خواهد افتاد.(معاد شناسى: 7/83)

دکتر گفت: حضرت عباس(ع) خوب عمل کرده است!
حجت‌الاسلام والمسلمين آقاي حاج سيد جعفر مير عظيمي، موسس کتابخانه و مسجد حضرت ابوالفضل العباس(ع) در محله زندآباد قم مي باشند .ايشان کرامتي را به شرح زير مرقوم داشته اند که مي خوانيد:
1. روزي شخصي به نام قربان عروجي به مسجد حضرت ابوالفضل(ع) آمد و يک انگشتر طلا داده و گفت: مال حضرت عباس(ع) است. او گفت: نذري است و ماجرا را چنين توضيح داد:
شب سيخ کباب به چشم دخترم فرو رفت. وقتي او را به خدمت آقاي دکتر کرماني چشم‌پزشک در قم بردم گفت: فردا بياوريد که بايد عمل بشود. از مطب دکتر به طرف منزل روانه شديم. مقابل مسجد که رسيديم دخترم پرسيد بابا دکتر چه گفت: گفتم: دخترم فردا چشم شما را عمل خواهد کرد. دخترم به طرف مسجد توجه نموده و گفت:اي علمدار کربلا، اي ابوالفضل العباس(ع) مرا شفا بده که فردا لازم به عمل جراحي نباشد يک انگشتر طلا به مسجد شما تقديم مي دارم.
فردا وقتي به بيمارستان کامکار قم نزد دکتر رفتم وي دستور داد دختر را در اطاق عمي بي‌هوش کردند ولي وقتي چشم را دوباره معاينه کردند خيلي با تعجب گفت: اين همان دختر است؟! گفتم: بلي. گفت: از ديشب تا به حال چه کرده‌ايد؟ گفتم هيچ! فقط شب وقتي که از کنار مسجد حضرت ابوالفضل(ع) عبور مي کرديم متوسل به حضرت قمر بني هاشم ابوالفضل العباس(ع) شديم دکتر کرماني گفت حضرت عبــاس(ع) خوب عمــل کرده است!

ايثــار و جانبازي، راز و رمــز تعالـي حضرت عبــاس (ع)
با توجه به رواياتي که در شان حضرت عباس (ع) از ائمه عليهم السلام رسيده و در آن به ايثار و فداکاري در راه امام خويش تصريح شده است، به روشني، فضيلت و مقام آن بزرگوار آشکار مي شود. حضرت عباس (ع) فرزند کسي است که آيه ( و من الناس يشري نفسه ابتغاء مرضات الله, بقره-207) در شأنش نازل شد و از سلاله دودماني است که اسوه ايثار و از خودگذشتگي بودند و سوره هل اتي، در شان ايثار ايشان نازل شده است.
فداکاري، ايثار و جانبازي در اسلام و مکتب اهل بيت عليهم السلام از جايگاه ويژه اي برخوردار است؛ به طوري که اميرمومنان در جايي ايثار را برترين فضيلت اخلاقي مي داند.
در جايي ديگر، علي (ع) ايثار را بالاترين عبادت معرفي مي نمايد و در روايتي ديگر غايت و هدف تمام مکارم اخلاقي را ايثار و از خودگذشتگي مي داند.
علي (ع) در قسمتي از نامه خود به حارث همداني مي فرمايد: بدان که برترين مومنان کسي است که در گذشتن از جان و خانواده و مال خويش از ديگر مومنان برتر باشد.
حال در اينجا اين سوال مطرح مي شود که، مگر ساير شهيدان از جان خود نگذشتند، پس چه چيزي حضرت عباس را از ساير شهيدان متمايز مي سازد؟
جواب اين است که معرفت حضرت عباس (ع) از همه شهيدان والاتر و اطاعتش از امام خويش، کاملتر بود. براساس ديدگاه اسلام و مکتب اهل بيت (ع) آنچه اعمال نيک را از يکديگر متمايز مي سازد و ارزش اعمال را متفاوت مي کند، همان معرفت و بينش و نيت شخص است و کلام پيامبر اسلام (ص) که فرمود:
(ضربه علي يوم الخندق افضل من عباده الثقلين) شايد ناظر به اين معنا باشد.

حضــرت اباالفــضل؛ الگوي جانبــازي
چهره‎ي يک سرباز فداکار و جان بر کف وقتي به خوبي آشکار مي‎شود که براي دفاع از ارزش‎هاي خود، بدون هيچگونه چشم‎داشتي تلاش مي‎کند. اين چهره هنگامي سرمشق جانبازي است که در روزگار تنهايي، پايبندي او به ارزش‎ها و اعتقادات، مانع از زمين گذاشتن سلاحش مي‎شود. او در چنين شرايطي مي‎کوشد برخلاف بي وفايي ديگران و کوشش دشمن براي از هم گسيختن صفوف مبارزان به وسيله تهديد، تطميع و تبليغات سوء، بر مرام خود پافشاري کند و پرچم وفاداري را بر زمين نگذارد. سرباز فداکار اگر چه مرگ را پيش چشمان خود مي‎بيند، نمي‎ترسد و همچنان با روحيه عالي به مبارزه خويش ادامه مي‎دهد. خون چنين سربازي، بزرگترين تضمين براي بقاي ارزش‎ها و معتقدات او است؛ زيرا سبب چشم‎هاي خواب آلوده و فطرت‎هاي غبار گرفته مي‎شود.
حرکت و حضور حضرت عباس(عليه‎السلام) در اين نهضت و شهادت او در راه رسيدن به هدف عالي خود، گوياي بزرگي حماسه و عرفان اوست. او که در آغاز حرکت، بي وفايي ياران را ديده بود، از حرکت و پويايي باز نايستاد؛ چرا که از کودکي براي جانبازي در راه حق، آموزش ديده بود. هم او بود که باران تير و سيل شمشيرها در آخرين لحظات، سبب ايستايي او نگرديد و از مبارزه، آن هم با دستاني که جدا شده بود، باز ننشست و هم چنان مشک را به سينه مي‎فشرد؛ هم او بود که رمز بقاي خود و آيين خود را در فناي خويش جست و جو مي‎کرد و سرانجام نيز بدان دست يافت. (ابوالفضل هادي منش)

عبــاس؛ اســطوره‎ي وفــاداري
پيروزي و سربلندي هر نهضت و حرکتي مرهون و مديون وفاداري ياراني است که در آن حضور يافته‎اند تا نهضت با اتکا به وفاي آنان به اهداف شکوهمندانه خود دست يابد. در زيارتنامه حضرت عباس (عليه‎السلام) مي‎خوانيم:«اَشهَدُ لَکَ بِالتَّّسليمِ وَ التَّصدِيقِ وَ الوَفاء و النَصيحَة لِخَلَفِ النَّبي؛ گواهي مي‎دهم که از جانشين پيامبر (صلي الله عليه و آله) [پيشواي خود] پيروي کامل داشتي و نسبت به او راست کردار و وفادار و خيرخواه بودي.»
حضرت ابالفضل(عليه‎السلام) قهرمانانه در راه وفاداري به آيين خود، برادران و فرزاندن خويش را به ميدان جنگ فرستاد و براي اين که پايبندي خويش را به اين پيمان بيشتر به اثبات رساند، با شهادت آنان خم به ابرو نياورد و خود نيز جان بر سر اين پيمان نهاد.
نوشته‎اند هنگامي که کاروان اسيران کربلا را در شام، به کاخ يزيد بردند، در ميان وسايل غارت شده‎ي شهيدان، پرچمي بود که از ضربات دشمن بسيار آسيب ديده بود. يزيد با حيرت به آن نگاه کرد و پرسيد: «اين پرچم در دست چه کسي بوده است؟» گفتند: «عباس بن علي.» آنگاه سرگردان بين حيرت و احترام، سه بار برخاست و نشست و به حاضران گفت: «به اين پرچم خوب نگاه کنيد. ببينيد که بر اثر ضربات شما هيچ جاي سالمي ندارد، ولي انتهاي آن که در دست علمدار بوده، سالم سالم است.» اين سخن کنايه از اين بود که پرچمدار، ضربات تيغ‎هاي برهنه و برّاني را که به دستش مي‎خورده، تاب آورده، ولي پرچم را رها نکرده است. آنگاه يزيد رو به حاضران، با صداي بلند گفت: «نفرين از نام تو دور باد اي عباس! به راستي که اين معناي کامل وفاي برادر نسبت به برادر است.» هم چنين او در صحنه‎اي ديگر آنگاه که بر امواج بستر دل‎انگيز آب روان نگاه مي‎کند، لبان خشکيده محبوب خود را در نظر مي‎آورد و داغ تشنگي را از ياد مي‎برد و وفاداري او برگ ديگري بر برگ‎هاي زرين عاشورا مي‎افزايد.
(سوگنامه آل محمد، محمد محمدي اشتهاردي، قم، انتشارات ناصر، چاپ ششم، 1373، ص 299.)




اشـــعار و بســته پيــامکــي ويژه ولــادت مــــــاه بني‌هــاشــم


جمال حق ز سر تا پاست عباس/ به يکتايي قسم يکتاست عباس
شب عشــاق را تا صبح محشر/ چـراغ روشـن دل‌هاسـت عباس
*** *** *** *** *** *** ***

در باغ وفــــــــا شکوفه ي ياس شکفت/ در وسعت عشق، شور و احساس شکفت
مـــردانــــگي تمـــــام عا لـــــــم يکجا/ در وا ژه ي دلنشــين عبـــــــــاس شکفت
*** *** *** *** *** *** ***

آن روز که عشق را خدا معنا کرد
عشق مد و در دل همه مأوا کرد
با آمدن حسين و عباس خدا
پرونده عشق و عاشقي را وا کرد
*** *** *** *** *** *** ***

بر تشنه لبان آب حيات آوردند / بر غمزدگان فُلک نجات آوردند
در فصل شکفتن حسين و عباس / گلبان
گ سلام و صلوات آوردند
*** *** *** *** *** *** ***

شاهي به دوصد عزت و اجلال آيد/ با شوکت و فر و جاه و اقبال آيد
امروز حسين آيد و فردا عباس / خورشيد ز پيش و مه ز دنبال آيد
*** *** *** *** *** *** ***
 
غم به دلت داري، غمخوار ابالفضل است
دل را نده بر هر کس، دلدار ابالفضل است
مجموعه‌ي تقــــوا و، ايثار ابالفضل است
در لشـــکر ثارالله، ســردار ابالفضل است
*** *** *** *** *** *** ***

عباس(ع) آمد تا برادري را معنا کند، وفا را شرح دهد، ايثار را الگو باشد
شجاعت را تفسير کند و دلاوري را مصداقي والا گردد.
ميلاد حضرت عباس(ع) مبارک باد
*** *** *** *** *** *** ***

روشنگر آفتاب،عباس آمد/ تفسير زلال آب،عباس آمد
خيزيد،گل آريد و گل افشانيد/ زيرا که گل بوتراب،عباس آمد
*** *** *** *** *** *** ***

کوله بار زخمتان، در روز ميلاد اباالفضل(ع)، سرشار از نسيم شفاعت و عنايت باد.
ولادت حضرت ابوالفضل(ع) و روز جانباز مبارک باد.
*** *** *** *** *** *** ***

از مقدم تو عشق شکرخند زند/ ما را به ولايت تو پيوند زند
از يمن ولادت تو زيباست اگر/ بر ام بنين فاطمه لبخند زند
*** *** *** *** *** *** ***

او مي آ‌يد تا رونق ادب و عشق را به تجلي بکشاند،
مي آ‏يد تا مرام سرسپردگي در مسير حق و عدالت را بنيان نهد و مسير پوياي بيداري را رقم زند.
مي آ‌يد تا پدر فضايل باشد و اباالفضل بودن را به جهانِ عشق بنماياند...
*** *** *** *** *** *** ***

نام معشوق مبر نزد من از عشق مگو / عشق ديريست که در پيچ و خم عباس است
هر چه داريم همه از کرَم عباس است/ خلقت جنت حق لطف کرم عباس است
*** *** *** *** *** *** ***

تأیید کننده خبر : کارشناس2
بازدید کننده گرامی ، بنظر می رسد شما عضو سایت نیستید .
پیشنهاد می کنیم در سایت ثبت نام کنید و یا وارد سایت شوید .