تقويم ها در نيمه ماه مبارک و پرخير و برکت رمضان به تپش در مي آيند، پانزده روز است ماه دل آراي رمضان را به انتظار نشسته ايم، «پانزده روز رياضت را در اين ماه طاعت، يک نفس دويده ايم تا در بشارت ولادت او، مژده عشق بشنويم و مژدگاني مهر بگيريم» صداي هلهله اي به گوش مي رسد، صداي تسبيح، صداي شور و نشاط عرشيان و ملکوتيان همه جا را فرا گرفته ، شهر مدينه به يمن قدوم «کريم اهل بيت» گسترده تر مي شود، همه مي دانند قدر امشب کمتر از شب قدر نيست، امشب در خانه علي(ع) و فاطمه(س) کودکي به دنيا مي آيد که با آمدنش آسمان را به زمين مي آورد، امشب خانه علي(ع) و فاطمه(س) غرق در شادي تولد نخستين فرزند و بسط پيامبر است، امشب ستاره ها جشن ساده علي(ع) و فاطمه(س) را چراغاني مي کنند، اندک اندک لحظه موعود فرا مي رسد و در نيمه راه برکت خيز رمضان شهر مدينه به نور جمال او روشن مي گردد. آري حسن، با چشمان علوي پاي بر زمين نهاد و آن را متبرک کرد، همو که صداي آمدنش طنين مهرباني و کرامت است.
سيره و سيماي امام حسن مجتبي عليه السلام
نخستين مظهر و نشانه کوثر که بر دامان پاک فاطمه اطهر (سلام الله عليها) پا به عرصه گيتي نهاد امام حسن عليه السلام بود. نشانهاي از تجلي مقدسترين پديدهاي که از خجسته ترين پيوند برين انساني، نصيب حضرت محمد صلي الله عليه و آله، علي مرتضي عليه السلام و فاطمه زهرا (سلام الله عليها) گرديد.
تولد و کودکي امام حسن عليه السلام
فرزند گرامي رسول الله و نخستين نوه او در مقدسترين ماههاي سال قمري يعني پانزدهم (3)رمضان سال سوم هجرت چشم به جهان گشود.
امام حسن مجتبي عليه السلام در دامان حضرت زهرا (سلام الله عليها) بزرگ شد. امام حسن عليه السلام از همان دوران کودکي از نبوغ سرشاري برخوردار بود وي با حافظه ي نيرومندش، آياتي را که بر پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله نازل ميشد، ميشنيد و همه را حفظ ميکرد و وقتي به خانه ميرفت براي مادرش ميخواند و حضرت فاطمه (سلام الله عليها) آن آيات و سخنان رسول الله صلي الله عليه و آله را براي حضرت علي عليه السلام نقل ميکرد و علي عليه السلام به شگفتي ميپرسيد: اين آيات را چگونه شنيده است؟ و زهراي مرضيه ميفرمود: از حسن عليه السلام شنيده ام(4).
امام حسن عليه السلام از منظر رسول الله صلي الله عليه و آله
وقتي خبر ولادت امام مجتبي(ع) به گوش گرامي پيامبر اسلام رسيد، شادي و خوشحالي رخسار مبارک آن حضرت را فرا گرفت، و مردم نيز شادي کنان مي آمدند و به محضر مبارک پيامبر(ص) و علي و زهرا(عليهما السلام) تبريک مي گفتند. رسول خدا آنگاه که قنداقه حسن را بغل گرفت در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه خوانددر روز هفتم ولادت، پيامبر اکرم گوسفندي را عقيقه (قرباني) کرد و هنگام ذبح گوسفند اين دعا را خواند: «بِسمِ اللّهِ عَقيقَةٌ عَنِ الحَسَنِ، اَللّهُمَّ عَظمُها بِعَظمِهِ و لَحمُها بِلَحمِهِ شَعرُها بِشَعرِهِ اَللّهُمَّ اجعَلها وِقاءً لِمُحَمّدٍ و آله(ع)؛ بنام خدا، عقيقه اي است، از جانب حسن، خدايا! استخوان عقيقه در مقابل استخوان حسن، و گوشتش در برابر گوشت او، خدايا! عقيقه را وسيله حفظ(او و بيمه جان او) قرار بده به (عظمت) محمّد و آل محمّد(ص) سپس پيامبر گرامي (ص) موهاي سر او را تراشيد و فاطمه زهرا(ع) هم وزن آن به مستمدان «درهم» نقره سکّه دار انفاق نمودحضرت ختمي مرتبت صلي الله عليه و آله فضايل و امتيازات فرزندش امام حسن مجتبي عليه السلام را بين مسلمانان تبليغ ميکرد و از ارتباط او با مقام نبوت و علاقه ي حقيقي که به وي داشت همه جا سخن ميگفت.
آنچه از زبان پيامبر صلي الله عليه و آله در مورد حضرت مجتبي عليه السلام بيان شده است چنين است:
«هر کس ميخواهد آقاي جوانان بهشت را ببيند به حسن عليه السلام نگاه کند. (4)
«حسن گل خوشبويي است که من از دنيا برگرفتهام.(5)
روزي پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله به منبر رفت و امام حسن عليه السلام را در کنارش نشانيد و نگاهي به مردم کرد و نظري به امام حسن عليه السلام انداخت و فرمود: «اين فرزند من است و خداوند اراده کرده که به برکت و جود او بين مسلمانان صلح را برقرار سازد. (6)
يکي از ياران رسول الله صلي الله عليه و آله ميگويد: پيغمبر صلي الله عليه و آله را ديدم که امام حسن عليه السلام را بر دوش ميکشيد و ميفرمود: «خدايا من حسن را دوست دارم، تو هم دوستش بدار. (7)
هر کس ميخواهد آقاي جوانان بهشت را ببيند به حسن عليه السلام نگاه کند.روزي پيامبر معظم اسلام صلي الله عليه و آله امام حسين عليه السلام را بر دوش گرفته بود، مردي گفت: اي پسر بر مرکب خوبي سوار شدهاي. پيامبر فرمود: «او هم سوار خوبي است(8) .شبي پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله نماز عشاء ميخواند و سجدهاي طولاني به جا آورد. پس از پايان نماز، دليل را از حضرتش پرسيدند، فرمود: پسرم حسن، بر پشتم نشسته بود و ناراحتبودم که پيادهاش کنم. (9)
انس بن مالک نقل ميکند که: رسول الله صلي الله عليه و آله دربارهي امام حسن عليه السلام به من فرمود:
اي انس! حسن فرزند و ميوهي دل من است، اگر کسي او را اذيت کند، مرا اذيت کرده و هر کس مرا بيازارد، خدا را اذيت کرده است.(9)
زينب دختر ابو رافع ميگويد: حضرت زهرا (سلام الله عليها) در هنگام بيماري رسول الله صلي الله عليه و آله هر دو فرزندش را نزد پيامبر صلي الله عليه و آله آورد و فرمود: اينان فرزندان شما هستند. اکنون ارثي به آنان بدهيد. حضرت فرمود:
«شرف و مجد و سيادتم را به حسن عليه السلام دادم و شجاعت وجود خويش را به حسين عليه السلام بخشيدم. (10)
فضائل و مناقب امام حسن(ع)
تاريخ نويسان درباره امام حسن مجتبي(ع) فضايل و مناقبي را ذکر کردهاند که برخي از آنها چنين است:
1. نامگذاري امام حسن از سوي خداوند
جابر بن عبدالله ميگويد: هنگامي که حضرت زهرا امام حسن(ع) را به دنيا آورد، به امام علي(ع) گفت: «برايش نام انتخاب کن». علي(ع) فرمود: «من در نامگذاري اين فرزند بر پيامبر خدا پيش نميگيرم». قنداقه امام حسن را خدمت رسول الله(ص) آوردند و گفتند: يا رسول الله! برايش نام انتخاب کن. پيامبر فرمود: «در اين نامگذاري بر خداي متعال سبقت نميگيرم». پس خداي متعال به جبرئيل وحي فرستاد که محمد(ص) صاحب فرزند شد، به جانب وي برو، تبريک بگو، و به او بگو که علي نسبت به تو مثل هارون نسبت به موسي است، پس نام فرزند هارون را بر وي بگذار. جبرئيل بر پيامبر(ص) فرود آمد، تولد فرزند را از جانب خداوند بر وي تبريک گفت و گفت: خداي متعال فرمود: «نام مولود فاطمه را به اسم پسر هارون نامگذاري کن». پيامبر فرمود: «نام پسر هارون چيست؟» جبرئيل گفت: شبر. پيامبر(ص) فرمود: «زبان ما عربي است!» پس جبرئيل در جواب گفت: «او را حسن نام بگذار» و پيامبر نام حسن را برايش برگزيد. (11)
2. امام حسن؛ سرور جوانان بهشت
جابر از پيامبر خدا(ص) نقل ميکند: «هر کس خواست سرور جوانان بهشت را ببيند، پس به چهره حسن بن علي نگاه کند(12)
3. هيبت و ابهت امام حسن، هيبت رسول خدا
ابن علي رافعي از پدرش، از جدهاش زينب دختر ابي رافع، نقل ميکند: حضرت فاطمه با دو پسرش حسن و حسين(ع) خدمت رسول خدا(ص) رسيد … و فرمود: «اين دو پسرانت هستند، پس چيزي به ارث و يادگار آن دو را بياموز»، پيامبر(ص) چنين درباره آنها فرمود: «حسن، هيبت و ابهت مرا دارد. اما حسين داراي جود و بخشش و شجاعت من است». مؤيّد اين روايت، روايتي است که محمد بن اسحاق نقل کرده است؛ کسي در شرافت بعد از رسول خدا(ص) به حسن بن علي نرسيده است. وي ميگويد من در مسير مکه خود شاهد بودم که امام حسن از مَرکبش پايين آمد و پياده ميرفت از همراهانش کسي نماند، مگر اينکه او نيز از مرکبش پياده شد، حتي سعد بن ابي وقاص هم پياده شد و در کنار حضرت راه ميرفت(13)
4. امام مجتبي؛ شبيهترين مردم به رسول خدا
از انس بن مالک نقل شده است: کسي در شباهت به رسول الله مانند حسن بن علي نبود. (14)
5. شديدترين ابراز محبتهاي رسول خدا نسبت به امام مجتبي
اسامة بن زيد گويد: شبى از شبها به خاطر حاجتى، در خانه رسول خدا(ص) را کوبيدم، آنحضرت از خانه بيرون آمد، نيازم را گفتم و پيامبر حاجتم را برآورده ساخت؛ در آن حال حضرتش را ديدم چيزى بر خود پيچيده بود که نام آنرا نميدانستم! گفتم: يا رسول الله! اين لباس چه نام دارد؟ رسول خدا(ص) لباس خود را باز کرد، ديدم حسن و حسين را در بغل داشت، سپس فرمود: «اين دو فرزند، فرزند من و فرزند دخترم ميباشند! خدايا! من آنها را دوست ميدارم و تو دوست بدار هرکسي که آنها را دوست داشته باشد.(15)
در روايتي ديگر از بَراء بن عازب آمده است؛ من ديدم که حسن بر دوش رسول الله بود، در حالي که ميفرمود: «خدايا! من او (حسن) را دوست ميدارم، تو نيز او را دوست بدار. (16)
6.زهد و عبادت امام حسن
امام حسن مجتبي(ع)؛ عابدترين، زاهدترين و با فضيلتترين مردم زمانش بود و زماني که عازم حج ميشد، با پاي پياده ميرفت و گاهي هم پا برهنه. امام حسن زماني که ياد مرگ مي کرد ميگريست و هنگامي که به ياد قبر و قيامت ميافتاد، اشک از چشمانش سرازير ميشد(17)
7. بذل و بخشش در راه خدا
امام مجتبي(ع) اهل جود و بخشش بود و در ميان مردم به اين خصلت معروف بود. روايات فراوان در اينباره آمده است؛ علامه مجلسي صاحب کتاب «بحار الانوار» از «حلية الاولياء» نقل ميکند: «امام حسن(ع) دو بار تمام زندگياش را در راه خدا بين مستمندان تقسيم کرد. (18)
داستان هاي کوتاه درباره امام حسن (عليه السلام)
مهرباني
مهرباني با بندگان خدا از ويژگي هاي بارز ايشان بود. اَنس مي گويد که روزي در محضر امام بودم. يکي از کنيزان ايشان با شاخه گلي در دست، وارد شد و آن را به دست امام تقديم کرد. حضرت گل را از او گرفت و با مهرباني فرمود: «برو تو آزادي! من که از اين رفتار حضرت شگفت زده بودم. گفتم: اي فرزند رسول خدا! اين کنيز، تنها شاخه گلي به شما هديه کرد، آن گاه شما او را آزاد مي کنيد؟» امام در پاسخم فرمود: «خداوند بزرگ و مهربان به ما فرموده است: «و اذا حييتم بتحيه فحيّوا باحسن منها؛ هر کس به شما مهرباني کرد، دو برابر او را پاسخ گوييد». (نساء: 86)
سپس امام فرمود: «پاداش آزادي در برابر مهرباني او آزادي بود. »
مهرباني در برابر نامهرباني
همواره امام، مهرباني را با مهرباني پاسخ مي گفت، حتي پاسخ وي در برابر نامهرباني نيز مهرباني بود. چنان که نوشته اند، امام، گوسفند زيبايي داشت که به آن علاقه نشان مي داد. روي ديد گوسفند، خوابيده است و ناله مي کند. جلوتر رفت و ديد که پاي آن را شکسته اند. امام از غلامش پرسيد: «چه کسي پاي اين حيوان را شکسته است:؟ غلام گفت: «من شکسته ام. »
حضرت فرمود: «چرا چنين کردي؟» گفت: «براي اينکه تو را ناراحت کنم». امام با تبسمي دل نشين فرمود: «ولي من در عوض، تو را خشنود مي کنم، و غلام را آزاد کرد. »
همچنين آورده اند، روزي امام، مشغول غذا خوردن بودند که سگي آمد و برابر حضرت ايستاد. حضرت، هر لقمه اي که مي خوردند. لقمه اي جلوي سگ مي انداختند. مردي پرسيد: «اي فرزند رسول خدا! اجازه دهيد اين حيوان را دور کنم». امام فرمود: «دعه انّي لاستحيي منا لله عزّ و جل ان يکون ذو روح ينظر في وجهي و انا آکل ثم لا اطعمه؛ نه رهايش کنيد! من از خدا شرم مي کنم که جانداري به صورت من نگاه کند و من در حال غذا خوردن باشم و به او غذا ندهم. »
گذشت
امام بسيار با گذشت و بزرگوار بود و از ستم ديگران چشم پوشي مي کرد. بارها پيش مي آمد که واکنش حضرت به رفتار ناشايست ديگران، سبب تغيير رويه فرد خطاکار مي شد.
در همسايگي ايشان، خانواده اي يهودي مي زيستند ديوار خانه يهودي، شکاف برداشته و نجاست از منزل او به خانه امام نفوذ کرده بود. مردي يهودي از اين ماجرا باخبر شد. روزي زن يهودي براي درخواست نيازي به خانه آن حضرت رفت و ديد که شکاف ديوار سبب شده است که ديوار خانه امام نجس شود. بي درنگ، نزد شوهرش رفت و او را آگاه ساخت. مرد يهودي نزد حضرت آمد و از سهل انگاري خود پوزش خواست و از اينکه امام، در اين مدت سکوت کرده و چيزي نگفته بود، شرمنده شد.
امام براي اينکه او بيش تر شرمنده نشود. فرمود: «از جدم رسول خدا (صلي الله عليه و آله) شنيدم که گفت به همسايه مهرباني کنيد. »
يهودي با ديدن گذشت و برخورد پسنديده ايشان به خانه اش برگشت و دست زن و بچه اش را گرفت و نزد امام آمد و از ايشان خواست تا آنان را به دين اسلام در آورد.
مهمان نوازي
همواره آن حضرت، از مهمانانش پذيرايي مي کرد، حتي اگر آنان را نمي شناخت. امام به پذيرايي از بينوايان علاقه زيادي داشت. ايشان، تهي دستان را به خانه خود مي برد و به گرمي از آنان پذيرايي مي کرد و به آنها لباس و پول مي بخشيد.
در سفري که امام حسن (عليه السلام) همراه امام حسين (عليه السلام) و عبدالله بن جعفر به حج مي رفتند، شتري که بار آذوقه بر آن بود، گم شد و آنها در ميانه راه، گرسنه و تشنه ماندند. در اين هنگام، متوجه خيمه اي شدند که در آن پيرزني تنها زندگي مي کرد. از او آب و غذا خواستند پيرزن نيز که انسان مهربان و مهمان نوازي بود، از تنها گوسفندي که داشت، شير دوشيد و گفت: «براي غذا نيز آن را ذبح کنيد تا براي شما غذايي آماده کنم. »
امام نيز آن گوسفند را ذبح کرد و زن غذايي براي ايشان درست کرد. آنان غذا را خوردند و پس از صرف غذا از وي تشکر کردند و گفتند: «ما افرادي از قريش هستيم که به حج مي رويم. اگر به مدينه آمدي، نزد ما بيا تا مهمان نوازي ات را جبران کنيم.» سپس از زن خداحافظي کردند و به راه خويش ادامه دادند. شب هنگام، شوهر زن به خيمه اش آمد و او داستاني مهماني را برايش باز گفت. مرد، خشمگين شد و گفت: «چگونه در اين برهوت، تنها گوسفندي را که همه دارايي مان بود، براي کساني کشتي که نمي شناختي؟.»
مدت ها از اين ماجرا گذشت تا اينکه باديه نشينان به سبب فقر و خشک سالي به مدينه آمدند. آن زن نيز همراه شوهرش به مدينه آمد. در يکي از همين روزها، امام مجتبي (عليه السلام) همان پير زن را در کوچه ديد و فرمود: «يا امه الله! تعرفيني؟؛ اي کنيز خدا! آيا مرا مي شناسي؟» گفت: «نه.» فرمود : «من همان کسي هستم که مدت ها پيش، همراه دو نفر به خيمه ات آمديم. نامم حسن بن علي است». پيرزن خوشحال شد و عرض کرد: «پدر و مادرم به فداي تو باد! »
امام به پاس فداکاري و پذيرايي او، هزار گوسفند و هزار دينار طلا به او بخشيد و او را نزد برادرش، حسين (عليه السلام) فرستاد. او نيز همين مقدار به او گوسفند و دينار طلا بخشيد و وي را نزد عبدالله بن جعفر فرستاد. عبدالله نيز به پيروي از پيشوايان خود، همان مقدار را به آن پيرزن بخشيد(22)
مبارزات حسن بن على (ع) پيش از دوران امامت
امام حسن (ع)، به شهادت تاريخ، فردى سخت شجاع و با شهامت بود و هرگز ترس و بيم در وجود او راه نداشت. او در راه پيشرفت اسلام از هيچ گونه جانبازى دريغ نمىورزيد و همواره آماده مجاهدت در راه خدا بود.
در جنگ جمل
امام مجتبى (ع) در جنگ جمل، در رکاب پدر خود امير مومنان (ع) در خط مقدم جبهه مي جنگيد و از ياران دلاور و شجاع على (ع) سبقت مي گرفت و بر قلب سپاه دشمن حملات سختى مي کرد.
در جنگ صفين
آن بزرگوار جنگ صفين نيز، در بسيج عمومى نيروها و گسيل داشتن ارتش امير مومنان (ع) براى جنگ با سپاه معاويه، نقش مهمى به عهده داشت.
بنا به قولهاي معتبر، امام حسن(ع) روزبيست و هشتم ماه صفر سال 49 هجري در سن 47 سالگي به خاطر خوردن زهر و مسموميت ناشي از آن به شهادت رسيد و در قبرستان بقيع به خاک سپرده شد.
«شيخ کليني» از دانشمندان بزرگ شيعي که کتابهايي در باب معرفي امامان دوازدهگانه شيعه دارد، از «ابوبکر حضرمي» نقل ميکند که؛ «جعده» دختر «اشعثبن قيس کندي»، امام حسن(ع) را با زهر مسموم کرد. و نيز يکي از کنيزان آن حضرت را زهر داد و مسموم کرد، زهر را برگردانيد، ولي آن زهر در درون جان امام حسن(ع) جاي گرفت و مجروح کرد و آن حضرت بر اثر آن، شهيد شد. »
هنگامي که امام حسن(ع) به شهادت رسيد، امام حسين(ع) او را غسل داد و کفن کرد و جنازه او را درون تابوت گذاشت و به محلي که رسول خدا(ص) در آنجا بر جنازهها نماز ميخواند، حرکت داد، و بر جنازه نماز خواند. اما اين اقدامها همراه با فشارهاي افراد منسوب به بنياميه بود، به نحوي که آنها اجازه ندادند تا امام حسن(ع) در خانه حضرت رسول(ص) دفن شود و جسم پاک او را در قبرستان بقيع به خاک سپردند. اما اين کار نيز بدون حاشيهها نبود و ايادي دنياطلب معاويه، با شقاوت و بيرحمي اقدام به تيرباران جسد فرزند رسول خدا(ص) کردند؛ در حاليکه خود را مسلمانان واقعي ميناميدند.
شعري زيبا در مدح ولادت يوسف زهراي اطهر
يگانه اي و نداري شبيه و مانندي
که بي بديل ترين جلوه خداوندي
معطل اند هزاران فرشته کاسه به دست
عسل بياوري از آن لبي که مي خندي
به قصد کشتن شاعر شدند هم پيمان
دوچشم مست تو با ابروان پيوندي!
تمام عرش خدا در طواف گهواره
نگاه خيره ي زهرا به طفل دلبندي
به نيمه رمضان و ميان صوت اذان …
رطب رسيده به دستان آرزومندي
نمي شناخت رسول خدا سر ازپايش
نمي رسيد به آن لحظه ي خوشايندي
نوشته اند تو را از بهشت آوردند
نوشته اند ز عطري که مي پراکندي –
لبان فاطمه خندان و چشم مولا اشک
نوشته اند تو مولود اشک و لبخندي
براي خيل غلامان چه خوب مولايي!
براي حيدر و زهرا چه ناز فرزندي!
گدا که فرق ندارد تو سفره ات پهن است
درِ اميد به روي کسي نمي بندي
پيامک هاي ولادت امام حسن مجتبي(ع)
ماه رحمت، سفره اش گسترده شد
زنده از فيضش جهان مرده شد
آسمان پرگشته از شادي و شور
آمده از لطف حق ميلاد نور
ميلاد حسن(ع) خسرو دين است امشب
شادي و سرور مؤمنين است امشب
از يمن قدوم مجتبي(ع) طاعت ما
مقبول خداوند مبين است امشب
ميلاد نور، در نيمه ي ماه نور، بر عاشقان نور مبارکباد.
آمده نوگل ولا / روح و روان مصطفي / نور دو چشم مرتضي
فروغ چشم من رسد / زينت انجمن رسد / حسن رسد، حسن رسد
شاه جوانان جهان/ امام جمله انس و جان / قدم گذارد به جهان
ز مقدم او، زمين چو گلشن، بگو به زهرا، چشم تو روشن
دلخواسته هايتان را آرزو کنيد ؛ميلاد کريم اهل بيت فرا رسيده است
روزه داران به رهش جان و دل ايثار کنيد
امشب از جام تولاي وي افطار کنيد
ميلاد کريم اهل بيت مبارک
امام حسن: بهترين نيکويي، اخلاق نيکو است. ميلادش مبارک
امشب خوان ماه رمضان به يمن قدوم کريم اهل بيت گسترده تر است. هوشيار باشيد که بي نصيب از کنارش نگذريد.
با عشق حسن(ع) من به جهان ناز کنم
افطارمو با نام حسن باز کنم
صد شکر که درک شب قدر رمضان
با جشن ولادتش آغاز کنم
در جود و کرم دست خدا هست حسن(ع)
دست همه را وقت عطا بست حسن(ع)
نوميد نگردد کسي از درگه او
زيرا که کريم اهل بيت است حسن(ع)
بر ما بتاب اي جريان زلال کرامت. ميلاد امام حسن(ع) مبارک
در ضيافت الهي چهره زيبايت نقاب خلقت را گسست يعني که خداوند به وجود کريمت بندگانش را خواهد نواخت.
تو مگو ما را بدان شه بار نيست
با کريمان کارها دشوار نيست
ميلاد امام حسن(ع) مبارک
نيمه ماه مبارک بس شرافت دارد امشب
چون خدا بر بندگان خود عنايت دارد امشب
جشن ميلاد حسن(ع) در عرش اعلا گشته بر پا
زين سبب بر ليلة الاسرا شباهت دارد امشب
ماه دل آراي نيمه رمضان را، پانزده روز است به انتظار نشسته ايم و به کرامت و مهربانياش محتاجيم.
هر طرف مي گذرم بانگ طرب مي شنوم
زآنکه ميلاد حسن، نور دل بوالحسن است
از حريم فاطمه در نيمه ماه صيام
چهره ماه حسن تابيد با وجه حسن
حَسَن، آينه حُسن خداوندي است؛ تصوير زيبايي خداوند است که در صورت خاکي نقش بسته است.
پي نوشت :
1) الرحمن، 19، 20 و 22.
2) با استفاده از مقدمهي مترجم کتاب زندگاني امام حسن عليه السلام تاليف باقر شريف القرشي.
3) تاريخ خلفاء، ص 73، سيوطي – دائرة المعارف بستاني واژهي حسن.
4) ترجمهي زندگاني امام حسن، ص59، باقر شريف القرشي.
5) همان، ص60.
6) اسد الغابه، ج2 ص185.
7) البداية والنهاية، ج8 .
8) الاستيعاب، ج2.
9) مسند احمد حنبل، ج5 ص44.
10) البداية والنهاية، ج8.
11) صواعق المحرقة، ص280- حلية اولياء، ص226.
12) الاصابه، ج2.
13) کنز العمال، ج6 ص222، متقي هندي.
14) ترجمهي اعلام الوري ص304، طبرسي.
15) ستارگان درخشان، ص42، محمد جواد نجفي.
16) تاريخ يعقوبي، ج2 ص215- اسد الغابه، ج2 ص13، تذکره سبط بن جوزي، ص196.
17) ستارگان درخشان، ص46.
18) ارشاد مفيد، ص348- جلاء العيون مجلسي، ص378، تهران، انتشارات اسلامي، چاپ 1353.
19) شوري / 23.
20) زندگاني چهارده معصوم عليه السلام، ص543، عماد زاده .
21) جلاء العيون، ص378 .
22)پاره هاي آفتاب (گوشه هايي از زندگي امام حسن (عليه السلام).