خورشید، بزرگ ترین مؤذن صبح است و شهید، والاترین مکبر آزادگی؛ و کدام تکبیر، رساتر و فراگیرتر از شهادتینی که در بی تعلق ترین ثانیه های زندگی، بر زبان شهید جاری می شود؟!
آری! رهایی، محصول دل سپردگی مردان جهاد، به عالمی فراتر از خاک است؛ محصولی که توازن عقل های زمین را درهم می شکند. پس سلام بر شهدا که ایستاده می میرند.
عشق را بـا خـون خـود کردی تـو معنـا ای شهیـد!
خـویـش را بـردی بـه اوج عـرش اعـلا ، ای شهید!
زنـدگی تسلیم تـو شد ، مــرگ خــالی از عــدم
زنـده تــر از تـو نمی بینـم بـه دنیــــا ای شهیـــــد!
در کـلاس عشـق تــو ، استــادهــا بنشستــه اند
کـــز تـو آمـوزنــد ســــرمشق الفبـــا، ای شهید!
نــور می پــاشی بسان مــاه بــــر قصر امـل
عشـق می نوشد ز تـو عــاشقترین ها ای شهید!
مـأمـنِ جــانْ پَـرورت ، ســـــرمنــزلِ مقصـــودها
حـــاصلی از بــاورت ، روحِ تـجلّا ای شهیـــــــــد!
عـــالمی حیـــران بـه شور و عشقبــــازی های تـو
گلشنـــی حسرت بـــه دیـدارِ تـو رعنـا، ای شهید!
جــز خــدا واقف نـشد بـــر اوجِ عـرفـانِ تــــو کس
چــونکه گشتـــه عـاشقت آخـر خـدا را ای شهیـد!
تیــغِ هیبت مـــی زنـی انـدیــــشه ی فـرعُوْن را
بـا یدِ بیضائی ات ، مانندِ موسی(ع) ای شهید!
تـو عظیـم و اعظمـی ، عـاری ز نـقصان و عـــــدم
تــو شریف و اشرفی چون شاخِ طوبی ای شهید!
موج موج از تــو سرازیــر است بــر رگهــای عـشق
شورِ سرمستی کـه در خــونست پیـدا ای شهید!
بــی تـــــو مـــی میـــــرد جـهانِ عزّت و امّیــدها
بـی تـو می خشکد گـلِ رازِ تـمنّـا ای شهید!
تـو مــراد و عــــارفــــی در گـــلسِــتانِ معـــرفت
جـلوه ی روحِ تو را خواهم تماشا ای شهیــــــد!
بـر تـهیـدستـــان ، نـگاهــــــی از حضور پـاک بـاد
چـشم یـاری دارد از عشقِ تو دادا ای شهید!
شعر : دادا بیلوردی